معمولا زمانی که اسم گری بکر را میشنیدم ناخودآگاه گروهی از کلمات و اسامی آشنا به ذهنم میآمدند. تصور ابتدایی من این بود که با تمام این اسامی آشنا هستم اما بعدا که بیشتر با اقتصاد آشنا شد متوجه شدم که چقدر شناخت من از این افراد سطحی بودهاست. میلتون فریدمن، لوکاس، مکتب شیکاگو و حل تمامی مسائل با بازار آزاد، نمونههایی از این اسامی و کلماتاند که برخی به هم مرتبط و برخی دور از یکدیگرند. بکر، کسی بود که وقتی نامش میان کلمات قرار میگرفت، به شکل ویژهای توجه من را به خود جلب میکرد. بکری که شاگرد فریدمن و استیگلر بود اما توانست با گسترش دامنه اقتصاد به علوم اجتماعی، حتی از اساتید خود نیز فراتر رود. شاید به توان موثرترین کار بکر در حوزه اقتصاد را همین دانست که او سعی داشت با استفاده از ابزارهای تحلیل اقتصادی مثل هزینه – فایده، مفاهیم اجتماعی مانند ازدواج، طلاق و تولد فرزند را توضیح دهد.
گری بکر در روششناسی خود عملگرا و تقلیلگرا بود.
او به تعریف رابینز از اقتصاد عقیده داشت.
به نظر بکر، پدیدههای اجتماعی با استفاده از نظریه قیمت قابل تحلیل بودند.
او دامنه گرایشهایی مانند اقتصاد آموزش، اقتصاد کارو اقتصاد خانواده را گسترش داد.
بکر به سنت شیکاگویی در روششناسی خود پایبند ماند یا از آن سرکشی کرد؟
بهتر است برای پاسخ دادن به این سوال عجله نکنیم و در مرحله اول سعی کنیم با روش کار او آشنا شویم. تعاریف متفاوتی از علم اقتصاد وجود دارد اما تعریفی که رابینز از اقتصاد ارائه داده بود بیشتر به مذاق بکر خوش میآمد. بکر با تکیه بر تعریف رابینز که بیان میکرد علم اقتصاد، علم تخصیص منابع محدود به نیازهای نامحدود است سعی میکرد در هر موضوعی که در آن «محدودیت بودجه» در مقابل «انتخابکردن» قرار میگرفت، با استفاده از «نظریه قیمت» رفتار آن را تحلیل کند. استفاده بکر از نظریه قیمت نشان میدهد که او هم مانند اکثر پیشینیان شیکاگویی خود تقلیلگرا است. به این معنا که توضیح بسیاری از پدیدهها را تنها به یک عامل که همان قیمت است تقلیل میدهد و محدود میکند. او با فرض ثبات ترجیحات و در عین حال وجود قید بودجه در انتخابهای انسانی، سعی کرد تا وارد موضوعات جدیدی بجز مصرف و پسانداز شود و برای این کار به سراغ موضوعات علوم اجتماعی مانند جامعهشناسی، جرمشناسی و حقوق رفت.
پایبندی بکر به مکتب شیکاگو به همین خلاصه نمیشود. او به معنای واقعی کلمه یک عملگرا (Pragmatic) بود. شاید این سوال در ذهن شما ایجاد شود که پس چه فرقی میان شیکاگو و تجربیکارها (empirical) وجود دارد؟ تفاوت این جاست که تجربیکارها کمترین وزن ممکن را به بخش تئوری میدهند و اکثر تمرکز خود را روی کار با دادهها و استخراج نتایج از آن میگذارند. در حالی که عملگرایان شیکاگویی عقیده دارند که باید برای توضیح پدیدهها ابتدا به یک مبنای تئوریک قدرتمند برسند و سپس با استفاده از دادههای آن حوزه، درستی تئوری خود در دنیای واقع را بسنجند. در واقع بخش اول کار شیکاگوییها آنها را از تجربیکارها و بخش دوم کارشان، آنها را از نهادگرایان قدیم متمایز میکرد. بکر درست در اینجا قرار داشت و به همین دلیل میتوان او را اقتصاددانی پایبند به قواعد مکتب شیکاگو دانست. با این حال نباید فراموش کرد که در شیکاگو، افرادی مانند نایت، واینر و کوز هم بودند که اقتصاد را علمی برای همه رفتارهای انسانی در شرایط محدودیت منابع نمیدیدند و عقیده داشتند اقتصاد، علم ساماندهی جامعه از حیث مسائل اقتصادی است؛ یعنی پایبند به تعریفی بودند که نایت از اقتصاد ارائه داده بود و افق دید اقتصاددانان را به مسائل اقتصادی (و نه اجتماعی) محدود میکرد.
ورود ابزار اقتصادی به حوزههای اجتماعی؛ ثمره عمر پربار بکر
بکر با بیاعتنایی به تعریف نایت از اقتصاد عقیده داشت که ابزار اقتصادی در دست آنها، کاربردهای بیشتری از تحلیل مسائل اقتصادی دارد. به همین دلیل آن را به حوزههایی مانند اقتصاد آموزش، اقتصاد کار، اقتصاد خانواده و مفهوم سرمایه انسانی وارد کرد. تا پیش از آن، توضیح مسائل اجتماعی مانند نرخ باروری زنان، انگیزه ارتکاب جرم، تبعیض علیه اقلیتهای نژادی و تمایل به ازدواج و طلاق در حوزه علوم اجتماعی قرار میگرد و با همان روشها بررسی میشد. بکر اما نگاه تازهای را مطرح کرد. او گفت صرف این که بگوییم افراد با تبیینهای فرهنگی و به دلیل سلیقه در این موضوعات تصمیم میگیرند درست نیست. بلکه افراد به علت شرایط خاصی که در آن قرار گرفتهاند و محدودیتهایی که با آن مواجه شدهاند در خصوص این موارد تصمیم میگیرند. برای مثال، زنان بر اساس محدودیتهای پیش روی خود که مانند یک قید بودجه عمل میکند تصمیم به کاهش باروری میگیرند یا مجرمان چون هزینه ارتکاب جرم را به نسبت منافع انتظاری آن به صرفه میدانند دست به رفتار مجرمانه میزنند. در واقع افراد برای تمامی تصمیمهای خود ( و نه فقط تصمیمات اقتصادی)، یک قید بودجه انتزاعی، یک قیمت ذهنی و یک منفعت و هزینه نهایی ذهنی در نظر میگیرند و بر اساس همان رفتار میکنند. در این چارچوب فکری، اگر هزینه ازدواج تغییر کند، تمایل افراد به ازدواج هم میتوانند کم یا زیاد شود و این اتفاق تنها به دلیل سلیقه افراد نمیافتد.
علیرغم این که کار بکر در نوع خود چشمگیر و پیشتاز عصر خود بود، انتقاداتی هم به او وارد شدهاست. گروهی از منتقدان بکر عقیده دارند که روش تحلیل او درست است اما از موضوعات اشتباهی برای تحلیل استفاده میکند. به عقیده آنها ابزار اقتصادی برای تحلیل مسائل اقتصادی است و نباید با چنین ابزاری پدیدههای اجتماعی را توضیح داد. با این حال، چه موافق رویکرد بکر باشیم و چه مخالف آن، نمیتوانیم این نقلقول فریدمن درمورد بکر را نپذیریم:
«او، بزرگترین اقتصاددان بعد از جنگجهانی دوم در قرن بیستم بود.»
نویسنده: محمد امیر عشیری
برای مطالعه بیشتر محتواهای زیر را دنبال کنید:
مصاحبه با فریدمن:
https://m.youtube.com/watch?v=nz-RwNd0_XY
مصاحبه و ویدیو:
https://m.youtube.com/watch?v=KuCHNOTmDAc
https://m.youtube.com/watch?v=QajILZ3S2RE
https://hceconomics.uchicago.edu/video/gary-becker-segregation