از زمانی که دانشجوی اقتصاد شدهام هرروزه در محافل اقتصادی عبارت مکتب شیکاگو را میشنیدم اما نمیدانستم که زیربنای آن چیست و به جز کلیدواژههای مشهوری که دیگران درمورد آن به کار میبرند چه مفاهیم دیگری در عمق آن پنهان شدهاست. تلاشهای مداوم من برای یادگیری بهتر این مکتب مشهور میان ایرانیان، هر بار با یک مانع جدی برخورد میکرد: فراوانی منابع موجود و سردرگمی میان آنها!
واقعیت این است که اگرچه به واسطه اینترنت دسترسی به تمامی منابع موجود امکانپذیر است اما همچنان تشخیص این که کدام منبع بهینهترین انتخاب ممکن است کار دشواری میباشد. آن چه که در این چالش نجاتبخش من شد، مقالهی The Development of post-war Chicago price theory بود که در کتاب The Elgar Companion to the Chicago School of Economics منتشر شدهبود. به واسطه شنیدن مداوم همان کلیدواژههای معروف پیرامون مکتب شیکاگو، این بار نیز انتظار داشتم که نام «نظریه پولی فریدمن» را در عنوان مقاله و در کنار نام شیکاگو ببینم اما با عبارت تازهتری آشنا شدم: نظریه قیمت
شگفتآور است که وقتی مقاله را خواندم تازه متوجه شدم که اساس مکتب شیکاگو نه نظریه پولی، بلکه نظریه قیمت است. نظریه قیمت، پُلی است که شاکله علم اقتصاد را از «فضای انتزاعی» دور و به «میدان تحلیل فرایندهای اجتماعی و سیاسی در قالب اقتصاد» وارد کردهاست. به علاوه، این نظریه نقش مهمی را در تربیت اقتصاددانان پیرو مکتب شیکاگو ایفا کرد. به طوری که عمده پیروان این مکتب، نقطه عطف علاقمندی به آن را گذراندن درس تئوری قیمتها دانستند.
کرسی تدریس نظریه قیمت در دانشگاه شیکاگو، میراث چه کسانی است؟
دپارتمان اقتصاد دانشگاه شیکاگو در سال 1892 شکل گرفت. تا اواسط دهه 1940 چهرههای قدیمیتر این دپارتمان هر یک به شکلی کنار رفته و چهرههای جدیدی جایگزین آنها شدند. فرانک نایت و جیکوب واینر از جمله اقتصاددانان صاحب کرسی تدریس تئوری قیمتها در دانشگاه شیکاگو پیش از جنگ جهانی دوم بودند. در بهار سال 1946، میلتون فریدمن به جای واینر به منظور تدریس تئوری قیمتها استخدام شد. تئودور شولتز و گرگ لوییز نیز از اقتصاددانان مطرحی بودند که در همان دوره به عنوان چهرههای جدید به این مجموعه اضافه شدند. کرسی تدریس تئوری قیمتها پس از فریدمن برای سالهای زیادی به گری بکر واگذار شد و اخیرا کوین مورفی مسئولیت تدریس آن را به عهده گرفتهاست.
عملا بعد از مطرح شدن تئوری قیمت بود که زمینههایی مانند «اقتصاد و حقوق مدرن»، «نهادگرایی جدید»، «اقتصاد کار مدرن» و «نظریه انتخاب عمومی» مطرح شدند و توسعه پیدا کردند. تئوری قیمتها به طور مختصر بیانگر این است که تحلیل پیامدهای اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی از منظر ابزارهای اقتصادی (به ویژه قیمت) امکانپذیر است. هسته مکتب شیکاگو چیزی جز نظریه قیمت که خود همان تحلیل هزینه فایده میباشد، نیست.
مکتب شیکاگو با تئوری قیمتها علاوه بر حوزه سیاستگذاری اقتصادی، بر نحوه تدریس اقتصاد هم تاثیر گذاشت. به طوری که از اولین کلاسهای درسی که به صورت عملی و کارگاهی برگذار شد، درس تئوری قیمتها بود. در این کلاسهای کارگاه محور، دانشجویان در لحظه به چالش کشیده میشدند و باید ضمن بهکارگیری ابزارهای تحلیل اقتصادی، مسائل اقتصادی را حل کرده و پیرامون آن به مباحثه بپردازند. همین پروراندن روحیه نقادانه و تحلیلمحور در کلاسهای درس تئوری قیمت بود که دانشجویان دانشکده اقتصاد دانشگاه شیکاگو را مجذوب مکتب برخاسته از آن کرد. این نوع روش تدریس بعدها در دروس دیگر و حتی مراکز آموزشی سراسر دنیا به کار گرفتهشد. در حال حاضر نیز کلاسهای درس نظریه قیمتهای دانشگاه شیکاگو در یوتیوب بارگذاری میشود و برای عموم قابل استفاده میباشد. گری بکر که تئوری قیمت را از فریدمن فرا گرفته بود و پس از او استاد این درس شد، تجربه خود از کلاسهای عملی فریدمن را اینگونه روایت میکند:
The emphasis in his course on applications of theory to the real world set the tone for the department. It was considered necessary to have a strong working command of basic price theory, especially so-called partial-equilibrium supply and demand analysis. Yet the theory was not an end in itself or a way to display pyrotechnics. Rather, the theory became worthwhile only insofar as it helped explain different aspects of the real world. (Gary Becker 1991, p.142)
تاکید او (فریدمن) در کلاسهایش بر کاربرد تئوریها در دنیای واقعی، خط مشی دپارتمان را در این زمینه مشخص کرد. (در کلاس او) داشتن تسلط قوی بر تئوری قیمت پایه، خصوصا در موارد مربوط به آن چه که اصطلاحا تحلیل تعادل جزئی عرضه و تقاضا نامیده میشود ضروری بود. با این حال، این نظریه به خودی خود حائز اهمیت نبود؛ بلکه تا زمانی اهمیت داشت که بتواند در توضیح وجوه متفاوت دنیای واقع کمک کند.
روش شناسی و وجوه تمایز تئوری قیمتهای مکتب شیکاگو با مکاتب رقیب
به بیان ساده، تئوری قیمت روشی است که در آن مکانیزمهای اقتصاد با تحلیل قیمت آنالیز میشوند و جواب اغلب مسائل اقتصادی در دل قیمتی که در بازار آن ایجاد شده، پیدا میشود. تئوری قیمت فریدمن به لحاظ روششناسی، مارشالی، عملگرا، واقعگرا، اثباتی و معتقد به وجود تعادل جزئی میباشد. به این معنا که در متدولوژی خود پیرو آموزههای مارشال است. در واقع، به واسطه ظهور تئوری قیمتها بود که اقتصاد بدون آنکه در روش دستخوش گرفتاری هنجاری شود، توانست با سازوکاری اثباتی، نتایجی هنجاری ارائه دهد. این خصیصه باعث شد تا از مقبولیت کافی میان جریان اثباتگرای اقتصادی برخوردار باشد و همزمان بتواند عرصه ظهور پیشنهادات سیاستی و هنجاری را در اقتصاد فراهم کند. اگر به بطن تئوری قیمتها ورود کنیم در نهایت به همان هسته سختی برمیخوریم که اقتصاد نئوکلاسیک را شکل دادهاست. دلیل اثباتی دانستن تئوری قیمتها هم همین حفظ کردن پیوند بنیادی مکتب شیکاگو با اقتصاد نئوکلاسیک است. در واقع، ابزاری که این تئوری برای حل مسائل اقتصادی از آن استفاده میکند، چیزی جز تحلیل هزینه-فایده که برآمده از فروض عقلانیت در هسته سخت نئوکلاسیکی میباشد، نیست.
در همین خصوص، فریدمن «سیستم قیمتها» را نیز به عنوان یکی از عوامل مهم در هر سیستم اقتصادی، علاوه بر عوامل پنجگانه اقتصاد مثل «تعیین استانداردها»، «سازماندهی تولیدات»، «توزیع تولیدات نهایی»، «نگهداری و تعمیر اقتصاد» و «تطبیق تولید و مصرف کوتاهمدت» معرفی میکند. او بر نقش مهم رقابت در حرکت از تحلیل اثباتی بازار به تحلیل هنجاری پیامدها و دستاوردهای آن تاکید میکند.
به همین واسطه نظریه قیمت واقعگرا به حساب میآید. به طوری که سعی دارد از تجربیات به اثبات گزارههای ریاضیاتی برسد و نه عکس آن. به بیان دیگر، پیروان این نظریه به تحلیل پسینی پدیدههای اقتصادی علاقمنداند و نه نظریاتی با ساختار پیشینی . نظریه قیمت در دوگانهی اثباتی-دستوری، پیرو عملکرد اثباتی است. همچنین تعادل را یک تعادل کلی برای اقتصاد نمیداند و معتقد است که باید تعادل جزئی وجود داشته باشد. بنابراین از این جهات مکتب شیکاگو و نظریه قیمتهای آن میان طیف جان کامونز – وزلی میچل (نهادگرایی قدیم) و پل ساموئلسون – کنت ارو (نئوکلاسیک) قرار میگیرد چرا که برای مثال ساموئلسون و همفکران او مانند ارو و دبرو شدیدا تئوریگرا و علاقمند به نظریات با ساختار پیشینی بودند.
تئوری قیمتها بازوی کاربردی مکتب شیکاگو در اقتصاد است که به واسطه آن توانسته به ظهور مکاتب عملگرا و واقعگرای دیگر کمک کند و به همین دلیل توانست در دنیای سیاستگذاری تاثیرگذار باشد. با این حال همچنان آنچه که پرچمداری مکتب شیکاگو را در محافل اقتصادی بر عهده دارد، نظریه پولی فریدمن است. شاید این پراکندگی تئوری قیمتها در بطن اغلب اعمال کاربردی اقتصاد است که پرداختن منسجم به آن در قالب یک نظریه واحد و شفاف مثل قانون تقاضا را از آن سلب کرده و به همین واسطه در محافل اقتصادی کمتر به آن توجه شدهاست. نکاتی که در این یادداشت بیان شد، مقدمهای برای شکافتن هزارتوی این نظریه و واکاوی عمیقتر آن است.
نویسنده: شهرزاد درخشانی